یا تا همین اواخر شرکت این تشکیلات را در انقلابات فرانسه و آمریکا انکار می کردند و یا نفوذ سیاسی / فرهنگی / اقتصادی آن را در مراکز قدرت منکر می شدند.
فی المثل تا سالیان دراز، حضور اعضای لژهای مختلف ماسونی در نهادهای قدرت دوران قاجار و پهلوی تکذیب می شد و اصلا وجود چنان تشکیلاتی را افسانه جلوه می دادند. اما مسائل مختلف و افشاگری برخی روحانیون و نویسندگان مبارز در سطح داخل و خارج باعث برافتادن پرده های راز و رمز این تشکیلات مخوف در همان سالها گردید .
تشکیلات فراماسونری معمولا در شرایطی که به تدریج پرده از رازهایش بر می افتد ، شروع به پوست اندازی و نو به نو شدن می نماید و خود طی برنامه هایی سیستماتیک شروع به افشاگری علیه سازمان قبلی که از حیض انتفاع افتاده و به اصطلاح دیگر سوخته به حساب می آید، می کند. این مسئله در طی دهه 1340 شمسی مقارن با دهه 60 میلادی نیز اتفاق افتاد. در طی این سالها ناگهان 3 جلد کتاب توسط اسماعیل رایین درباره تشکیلات فراماسونری ایران و لژهای مختلف و اعضای آن تحت عنوان " فراموشخانه و فراماسونری در ایران " به چاپ رسید . این اتفاق که برای نخستین بار در ایران رخ می داد، آن هم در شرایطی که مراکز سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور در تیول تشکیلات فراماسونری بود، رویداد حیرت آوری می نمایاند.
اما بعدا مشخص شد که در آن سالها ، تشکیلات فراماسونری در ایران مشغول به اصطلاح پوست اندازی بوده و لژهای مختلف را در یک سازمان بزرگ تحت عنوان لژ بزرگ ایران متشکل می کرده که در راس آن شریف امامی ( یکی از معدود ماسون های درجه 33 ) حضور داشته است. سالها بعد که خاطرات اسداله علم ( وزیر دربار شاه) انتشار یافت ، روشن شد که اساسا هزینه و امکانات انتشار کتاب های 3 جلدی اسماعیل رایین توسط ساواک تامین شده بوده است.
در آن 3 جلد کتاب اگرچه به درستی سازماندهی، چارتر تشکیلاتی و چگونگی عضویت و اسامی بسیاری از ماسون های ایران چاپ شده بود اما از عملکرد سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی شان و همچنین تاثیر در تصمیم گیری های مراکز قدرت رژیم شاه سخنی به میان نیامده بود . علاوه برآن درباره تشکیلات جدید یعنی لژ بزرگ ایران نیز مطلبی درج نشده بود. ضمن اینکه قدرت این تشکیلات به رخ مردم کشیده شد و به نوعی رعب و وحشت در دل به خصوص طبقه به اصطلاح روشنفکر و شبه روشنفکر ایجاد گردید.
در طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، خیلی ها به دنبال همان تشکیلات و سازمانی بودند که با چارتر مشخص در کتاب رایین افشاء شده بود. درحالی که سالها پیش از آن افشاگری، کل تشکیلات به لحاظ سازماندهی و ارتباطات ، اساسا تغییر کرده بود!
سومین مثالی که می توان درباره خودافشاگری های تشکیلات فراماسونری ارائه نمود ، موجی است که از اوایل هزاره سوم و پس از علنی شدن جریان آخرالزمان گرای صلیبی/صهیونی در جهان به راه افتاد و تعداد زیادی مقاله و کتاب در این باب به چاپ رسید و فیلم های متعددی نیز برهمین اساس ساخته و با سر و صدای بسیار برپرده سینماهای جهان نقش بست که مهمترین آنها سه گانه "دن براون" یعنی "رمز داوینچی" ، "فرشتگان و شیاطین" و "سمبل گمشده" بود که دو قسمت اول توسط ران هاوارد کارگردانی شده و طی سالهای 2005 و 2007 اکران گردید. کار به جایی رسیده که حتی شبکه های تلویزیونی معلوم الحال ماسونی مانند BBC و VOA نیز در فیلم های مستندی به افشای اسرار سازمان فراماسونری می پردازند!
در این کتب و فیلم ها بسیاری از اسرار کهن ماسونی برملا شد و علاوه براینکه به اصطلاح اطلاعات سوخته ماسونی در معرض دید عموم قرار گرفت ، یک نوع قدرت نمایی روانی هم توسط این تشکیلات صورت پذیرفت. این در حالی بود که تشکیلات ماسونی سالها پیش از آن بازهم پوست اندازی کرده و در شکل و شمایل جدید فرقه ها و شبه عرفان ها و صدها و هزاران فرقه به اصطلاح معنویت گرا ظهور یافته بود.
تلاش برخی خبرنگاران و نویسندگان و کارشناسان در ایران و دیگر کشورها موجب شد تا برخی مراکز مهم تصمیم گیری فراماسون ها همچون بیلدربرگ یا کمیته 300 در معرض افشاگری قرار گیرند و خیل اسناد و مدارکی که خصوصا در سالهای پس از انقلاب درباره نفوذ و کارنامه سیاه تشکیلات ماسونی در جریان بسیاری از فجایع تاریخی ایران و جهان انتشار یافت، باعث گردید تا این تشکیلات نهان روش، دست به یک موج دیگر خودافشاگری بزند که این بار ظاهر گرایی ، رواج سطحی نگری و دور ساختن افکار عمومی از حوزه های نفوذ تشکیلات فراماسونری ( اعم از سیاسی و اقتصادی و نظامی و به خصوص فرهنگی و هنری) در دستور کار قرار گرفت.
به دنبال تولید فیلم هایی مانند"رمز داوینچی"،"فرشتگان و شیاطین"،"گنجینه ملی"و ...مجموعه های مستندی نیز تولید شد که اذهان را از شاخص های حضور افکار ماسونی در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی به سوی ظواهر و نمادها و برخی اطلاعات سوخته مانند بازخوانی ساختارهای قدیمی این تشکیلات سوق دادند . نمونه فیلم هایی از این نوع را افرادی مانند "دیوید اک" جلوی دوربین برده که با هزینه تشکیلات فراماسونری در سطوح وسیعی نیز در سراسر جهان پخش شد.
متاسفانه افشاگری های انحرافی و فریبنده امثال "دیوید اک" بر برخی از محققان و افراد و گروههای ضد ماسون در ایران و جهان تاثیر گذارد و آنها را به جای تعمق در تفکرات و شاخص های اندیشه های ماسونی و بررسی نفوذ و رخنه عناصر آن در عرصه های فرهنگی و علمی و طراحی برنامه های سیاسی /اقتصادی برای قبضه نمودن مراکز قدرت ، به افراط در نمادگرایی و سمبلیسم ، اصلی کردن این نمادها و سمبل ها در تحرکات ضد ماسونی بسنده کردند که بعضا این افراط های غیر واقعی به سطح لوث نمودن فعالیت های ضد ماسونی کشیده شد.
از این دست آثار می توان به مجموعه مستند "Arrival" اشاره کرد که با نام "ظهور"در ایران تکثیر و توزیع شده است.در این مجموعه ضمن پرداختن افراطی به نمادها و نشانه های مختلف ماسونی ، از تحلیل اندیشه ها و تفکرات مخرب فراماسونری به شدت پرهیز شده و مخاطب را در سطح یک سری ظواهر نگاه داشته و به وی اجازه نمی دهد که پدیده فراماسونری را در عمق اندیشه و فکر ، بررسی و تحلیل نماید. چنین گرایشی متاسفانه در برخی از سخنرانان داخلی که بعضا در دانشگاهها و مراکز علمی و آکادمیک نیز برنامه دارند ، مشهود است که به دلیل عدم حضور فعال محققان و پژوهشگران معتبر این حوزه در محافل و مجامع علمی ، بعضا بازار داغی هم پیدا کرده اند.
به نظر می آید برای تشخیص چنین جریانی و تلاش جهت تصحیح مسیر فعالیت عناصر یاد شده ، کافی است که به برخی از شاخصه های بارز تشکیلات ، تفکر و اندیشه فراماسونری که اساسا ریشه در تاریخ این تشکیلات داشته و با گذر زمان هم هیچ تغییری نکرده توجه نماییم:
1- نمایاندن فراماسونری به عنوان یک ایده و سازمان مستقل سیاسی و فکری و دور ساختن آن از هرگونه شائبه صهیونیستی در حالی که بنا به نوشته ها و اسناد مختلف و کهن صهیونی ، تشکیلات فراماسونری شاخه ای از امپراتوری جهانی صهیونیسم محسوب شده و از دیرباز به عنوان بازوی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی آن عمل کرده است.
2- باستان گرایی مهمترین شاخصه تفکر امروز فراماسونری است. تفکری که از همان زمان ورود نخستین فراماسون ها به این سرزمین ترویجش در دستور کار قرار گرفت. عمده هدف نیز نه احترام و اکرام تاریخ باستان یا گذشته مثلا باشکوه این آب و خاک بلکه تنها و تنها القاء این فریب و نیرنگ تاریخی بود که ایران دارای تاریخ باشکوهی از 2500 سال پیش به این سو بوده ( یعنی بدون تعارف 5000 سال تاریخ مشخص قبل از آن را نادیده گرفتند!) ولی در حمله اعراب ( بخوانید مسلمانان ) نابود شده و از بین رفته است!! در واقع آنچه مراد ماسون ها از این باستان گرایی یا آرکاییسم ( ایران منهای اسلام ) بوده و هست ، جز هجمه علیه تمدن پرشکوه اسلامی و دین خاتم و جلوه های تاریخی و اجتماعی آن نیست. امروز نیز این نوع باستان گرایی به انحاء مختلف در مکتوبات و سخنرانی ها و فیلم های جریان به اصطلاح روشنفکری و همچنین جریان های نوظهورسیاسی فکری به چشم می خورد. جریانی که تاریخ تمدن اسلامی را طی حاکمیت 10 قرنی اش بر دنیای خاموش قرون وسطی و پس از آن و همچنین تاثیر اساسی آن در شکل گیری تمدن امروز بشری را نادیده می گیرد.
3- ترویج تفکرات اومانیستی( انسان محوری ) و سکولاریستی ( جدایی دین از زندگی و اجتماع) در اشکال و فرم های مختلف هنری و فکری و اندیشه به نحوی که خدا را از زندگی بشر خارج کرده و به جای آن مسائلی از قبیل اراده انسانی و یا معنویت های غیر الهی را بنشانند. این تفکراتی است که شاخص ترین ماسون های دوران رنسانس تحت عنوان نهضت روشنگری تئوریزه کرده و طی 3-4 قرن اخیر در اشکال مختلف ادبی و هنری و علمی به خورد بشریت داده اند. از جمله حضور تعیین کننده این تفکرات صهیونی در دروس و سرفصل های درسی علوم انسانی دانشگاهها یکی از آسیب های جدی جامعه فرهنگی و هنری ما به حساب آمده است.
4- ترویج لیبرالیسم به عنوان سیستم سیاسی-اجتماعی منتج از اومانیسم و سکولاریسم.
5- ترویج اباحه گری و بی بند و باری و جدی نگرفتن آن در سطح جامعه
6- تسامح و تساهل در اصول واحکام دینی مانند حجاب ، روابط زن و مرد و ...
7- ناکارآمد جلوه دادن قواعد اسلامی در مدیریت جامعه و ارتجاعی نشان دادن و واپس گرا نمایاندن قوانین دینی مانند قصاص ، حضانت ، ارث و ...برای مسائل امروز
8- نادیده گرفتن ولایت فقیه در تداوم نبوت پیامبران و امامت ائمه اطهار (ع) و به عنوان نیابت امام عصر (عج)
9- غربزدگی و خودباختگی نسبت به تجدد و مدرنیسم غرب
10- تسامح دربرابر فرقه های صهیونی از قبیل بهاییت و وهابیت و همچنین فرقه های نوپدید
متاسفانه نشانه های متعددی را از حضور عناصر فوق در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی امروز جامعه اسلامی مان شاهدیم. از تحسین و تجلیل عناصر و عوامل پیشانی سفید ماسون تحت عنوان دانشمند و فیلسوف و متفکر و فرهیخته و ...گرفته ( که در نشریات و رسانه های مختلف صورت می گیرد ) تا چاپ مکتوبات و برنامه های دیداری و شنیداری در تضعیف و خدشه دارساختن اصول و احکام و قوانین اسلامی تا محدود ساختن صهیونیسم و تفکرات صهیونی به اسراییل و فلسطین تا پرهیز از تبیین ابعاد شرک آمیز ، نژادپرستانه ، سرمایه سالارانه و سلطه طلبانه اندیشه صهیونیسم و مصادیق آشکار و پنهانش در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی و تا ...
آنچه بیان شد ، نشان می دهد که تشکیلات فراماسونری در یک سازماندهی نوین ، امروزه ورای نمادسازی و سمبل گرایی در عرصه یک جنگ نرم تمام عیار با تمامیت اسلام درگیر شده و همه نیروهایش را به این میدان فراخوانده است تا دریک درگیری نفس گیر پس از فروپاشی ایدئولوژیک جامعه اسلامی ( همچون تجربه آندلس)، فروپاشی فیزیکال آن را شاهد باشد.
امروز نادیده گرفتن این تهاجم فرهنگی همه جانبه ( که مقام معظم رهبری آن را به طور رسمی از آذرماه 1368 یعنی فقط حدود 6 ماه پس از آغاز ولایتشان گوشزد کرده و طی این 22 سال در هر فرصت و در بسیاری از بیاناتشان مراحل مختلف آن را تبیین نموده و ضرورت مقابله برنامه ریزی شده را یادآور شده اند) جز تاثیر اندیشه های ماسونی نیست ، اندیشه ای که تمامی طرح و برنامه های فوق را جز توهمی بیش ندانسته و تحت تاثیر القائات صهیونیست هایی مانند کارل پوپر و دانیل پایپز (که توهم توطئه را تئوریزه نمود ) آن را حاصل خیالات و تصورات کهنه شده محسوب می کنند.
نویسنده : |
بازدید : 1039 |
تاریخ : 24 / 12 / 1391 ساعت :